معرفی هیئت و روستای علاقه

وبلاگ هیئت جوادالائمه (ع) علاقه ایهای مشهد

معرفی هیئت و روستای علاقه

وبلاگ هیئت جوادالائمه (ع) علاقه ایهای مشهد

سبک زندگی از نظر آقا

ما اگر پیشرفت همه‌جانبه را به معناى تمدن‌سازى نوین اسلامى بگیریم - بالاخره یک مصداق عینى و خارجى براى پیشرفت با مفهوم اسلامى وجود دارد؛ اینجور بگوئیم که هدف ملت ایران و هدف انقلاب اسلامى، ایجاد یک تمدن نوین اسلامى است؛ این محاسبه‌ى درستى است - این تمدن نوین دو بخش دارد: یک بخش، بخش ابزارى است؛ یک بخش دیگر، بخش متنى و اصلى و اساسى است. به هر دو بخش باید رسید.
آن بخش ابزارى چیست؟ بخش ابزارى عبارت است از همین ارزشهائى که ما امروز به عنوان پیشرفت کشور مطرح میکنیم: علم، اختراع، صنعت، سیاست، اقتصاد، اقتدار سیاسى و نظامى، اعتبار بین‌المللى، تبلیغ و ابزارهاى تبلیغ؛ اینها همه بخش ابزارى تمدن است؛ وسیله است.
اما بخش حقیقى، آن چیزهائى است که متن زندگى ما را تشکیل میدهد؛ که همان سبک زندگى است که عرض کردیم. این، بخش حقیقى و اصلى تمدن است؛ مثل مسئله‌ى خانواده، سبک ازدواج، نوع مسکن، نوع لباس، الگوى مصرف، نوع خوراک، نوع آشپزى، تفریحات، مسئله‌ى خط، مسئله‌ى زبان، مسئله‌ى کسب و کار، رفتار ما در محل کار، رفتار ما در دانشگاه، رفتار ما در مدرسه، رفتار ما در فعالیت سیاسى، رفتار ما در ورزش، رفتار ما در رسانه‌اى که در اختیار ماست، رفتار ما با پدر و مادر، رفتار ما با همسر، رفتار ما با فرزند، رفتار ما با رئیس، رفتار ما با مرئوس، رفتار ما با پلیس، رفتار ما با مأمور دولت، سفرهاى ما، نظافت و طهارت ما، رفتار ما با دوست، رفتار ما با دشمن، رفتار ما با بیگانه؛ اینها آن بخشهاى اصلى تمدن است، که متن زندگى انسان است.
اگر ما در این بخشى که متن زندگى است، پیشرفت نکنیم، همه‌ى پیشرفتهائى که در بخش اول کردیم، نمیتواند ما را رستگار کند؛ نمیتواند به ما امنیت و آرامش روانى ببخشد؛ همچنان که مى‌بینید در دنیاى غرب نتوانسته. در آنجا افسردگى هست، ناامیدى هست، از درون به هم ریختن هست، عدم امنیت انسانها در اجتماع و در خانواده هست، بى‌هدفى و پوچى هست؛ با اینکه ثروت هست، بمب اتم هست، پیشرفتهاى گوناگون علمى هست، قدرت نظامى هم هست. اصل قضیه این است که ما بتوانیم متن زندگى را، این بخش اصلى تمدن را اصلاح کنیم. البته در انقلاب، در این بخش، پیشرفت ما چشمگیر نیست؛ در این زمینه، ما مثل بخش اول حرکت نکردیم، پیشرفت نکردیم. خب، باید آسیب‌شناسى کنیم؛ چرا ما در این بخش پیشرفت نکردیم؟
بنده طرفدار این نیستم که حالا در مورد لباس، در مورد مسکن، در مورد سایر چیزها، یکباره یک حرکت جمعى و عمومى انجام بگیرد؛ نه، این کارها باید بتدریج انجام بگیرد؛ دستورى هم نیست؛ اینها فرهنگ‌سازى لازم دارد. همان طور که گفتم، کار نخبگان است، کار فرهنگ‌سازان است. و شما جوانها باید خودتان را براى این آماده کنید؛ این، رسالت اصلى است.
ما از علم ترویج میکنیم، از صنعت ترویج میکنیم، از اختراع و نوآورى ترویج میکنیم، هر مبتکرى و هر ابتکارى را با احترامِ تمام بر روى چشم مینشانیم - این به جاى خود محفوظ - اما همان طور که گفتیم، اصل قضیه جاى دیگر است؛ اصل قضیه، درست کردن سبک زندگى است، رفتار اجتماعى است، اخلاق عمومى است، فرهنگ زندگى است. باید در این بخش، ما پیش برویم؛ باید تلاش کنیم.
تمدن نوین اسلامى که ما مدعى‌اش هستیم و دنبالش هستیم و انقلاب اسلامى میخواهد آن را به وجود بیاورد، بدون این بخش تحقق پیدا نخواهد کرد. اگر آن تمدن به وجود آمد، آن وقت ملت ایران در اوج عزت است؛ ثروت هم دنبالش هست، رفاه هم دنبالش هست، امنیت هم دنبالش هست، عزت بین‌المللى هم دنبالش هست؛ همه چیز با او خواهد بود، همراه با معنویت.۲۳/۷/۹۱


بزرگترین غم رهبری چیست؟

 بزرگترین ناارحتی و غم رهبری برای جامعه اسلامی ما غم نخواندن کتاب است و محجور بودن این کالای فرهنگی در بین خانواده هاست.در ذیل گزیده ای از سخنان و بیانات رهبری در مورد این درد و خسارت بزرگر را با هم می خوانیم:

    قلبا غمگین و متاسف مى‏شوم‏

 من هر زمانى که به یاد کتاب و وضع کتاب در جامعه خودمان مى‏افتم، قلبا غمگین و متاسف مى‏شوم. این به خاطر آن است که در کشور ما به هر دلیلى که شما نگاه کنید، باید کتاب اقلا ده برابر این میزان، رواج و توسعه و حضور داشته باشد.(1)

   این درد و خسارت بزرگى است‏

 براى یک ملت، خسارتى بزرگ است که افراد آن با کتاب سر و کار نداشته باشند و براى یک فرد، توفیق عظیمى است که با کتاب مأنوس و همواره در حال بهره‏گیرى از آن - یعنى آموختن چیزهاى تازه - باشد.(2)

 این عادت هنوز بین جوانان ما جا نیفتاده که بروند کتاب بخرند، بعد آن را بخوانند، بعد به دوستشان یا فرزندشان بدهند تا آن‏ها هم بخوانند؛ این طورى نیست. اى بسا کتابى را مى‏خرند، بعد آن را کنارى مى‏گذارند یا مثلا کتابى را دوستى به دوستى هدیه مى‏دهد، او هم کنارى مى‏گذارد! واقعا کتاب‏خواندن در مملکت ما جا نیفتاده است و این درد بزرگى است. ما از اهمیت وعظمت این درد غافلیم؛ در حالى که این همه مطلبى که در ذهن‏ها هست، بر سر قلم‏ها و روى کاغذها جارى مى‏شود و با خرج زیادى چاپ مى‏گردد، اگر این مطالب... بین همه مردم تقسیم بشود، ببینید چقدر سطح فرهنگ جامعه بالا مى‏آید و چه منافعى از این ناحیه عاید مى‏شود. بیایید شما هم به مجموعه کارهاى کم و بیش داراى تاثیرى بپیوندید که حالا چند سالى است براى وادارکردن مردم به کتاب‏خواندن شروع شده است؛ این‏ها را در تبلیغاتتان، در اظهاراتتان بیان کنید. اصلا کتاب بنویسید، مقاله بنویسید، اعلان بکنید، ...قصه... نوشته بشود، کارهاى هنرى بشود تا مردم به خواندن کتاب وادار بشوند... و کتاب جزو لوازم زندگى بشود.(3)

  به قلبم فشار مى‏آید!

 ملت ما مطالعه‏کردن را اصلاً جزو کارهاى بشرى نمى‏دانند! مثل خوراک و ورزش و دیگر چیزهایى که جزو کارهاى معمول انسان است، مطالعه اصلاً جزو این چیزها نیست! آدم باید عنوان دیگرى داشته باشد - یا باید شب امتحانش باشد یا باید معلم در مدرسه از آدم بخواهد یا باید یک دانشمند باشد یا باید بخواهد در جایى سخنرانى کند - تا موجب شود که مطالعه کند! این چه‏قدر خسارت است!؟ واقعاً خدا مى‏داند من وقتى (به) یادم مى‏آید - و این چیزى است که تقریباً هیچ‏وقت از یادم نمى‏رود - که مردم ما مطالعه‏کردن را بلد نیستند، به قلب من فشار مى‏آید! از این بابت، ما چقدر داریم هر ساعت خسارت مى‏بینیم!؟ واقعاً این به عهده چه کسى است؟(4)

   از این مسأله راضى نیستم‏

 ما در کشورمان، در جامعه خودمان، از واقعیتى که در این زمینه وجود دارد، راضى نیستیم. بله، درست است؛ امروز حجم کتابهایى که تولید مى‏شود، با گذشته خیلى تفاوت کرده است، گاهى چند برابر کتاب منتشر مى‏شود یا تیراژ کتابها بالا مى‏رود، لیکن این کافى نیست، این‏ها براى کشور ما خیلى کم است. باید جورى بشود که در سبد کالاى مصرفى خانواده‏ها، کتاب یک سهم قابل قبولى پیدا کند و کتاب را بخرند براى خواندن، نه براى تزئین اتاق کتابخانه و نشان‏دادن به این و آن.(5)

   بدترین و پرخسارت‏ترین تنبلى‏ها

 اهتمام به کتاب در واقع قوامش به اهتمام به کتاب‏خوانى است. در جامعه باید سنت کتاب‏خوانى رواج پیدا کند. فایده سوادآموزى این است. اثر حرکت و نهضتى که در کشورها براى ریشه‏کن کردن بى‏سوادى انجام مى‏گیرد، عبارت است از همین که بتوانند از این مجموعه عرضه‏کننده فکر و ذوق و استعدادِ دیگران استفاده کنند، این بدون کتاب‏خوانى امکان‏پذیر نیست. به گمان من یکى از بدترین و پرخسارت‏ترین تنبلى‏ها، تنبلى در خواندن کتاب است. هرچه هم انسان به این تنبلى میدان بدهد، بیشتر مى‏شود.(6)

   چرا باید اُنس مردم با کتاب این‏طور باشد؟!

 من مى‏بینم که متأسفانه کتاب در جامعه ما، آن مقدار که شأن این جامعه اقتضا مى‏کند، رواج ندارد. اگر ما یک جامعه بى‏فرهنگ و تاریخ بودیم، جامعه‏اى بودیم که گذشته و کسان فرهنگىِ با معرفت و برجسته‏اى ندارد، انسانهاى بااستعداد و فهیم و داراى بینش و طرز فکر بالا ندارد، بى‏رغبتى به کتاب قابل توجیه بود، امّا در جامعه ما با این همه انسانهاى فرهنگى، برجسته، والا، اساتید، مؤلّفین، آشنایان با کتاب، شعرا، نویسندگان، علماى بزرگ، دانشگاهیان برجسته و عناصر فرهنگى و عالِم، چرا باید اُنس با کتاب این‏طور باشد؟! سابقه فرهنگى و تاریخى ما خیلى زیاد است. جامعه ما اساساً جامعه‏اى پخته و بالغ‏شده است، یک جامعه ابتدایى و بدوى نیست. مردم ما باید بیش از این با کتاب آشنا باشند.(7)

   کتاب؛ مادر تمدنها

 کتاب یکى از ارزشمندترین فرآورده‏هاى بشرى و گنجینه بزرگترین ثروتهاى بشر، یعنى دانش و تحقیق است. دین و دنیاى بشر و جسم و جان انسان، به برکت کتاب تأمین و تغذیه مى‏شود و فرآیند کمال بشرى به وسیله کتاب تحقق مى‏یابد. کتاب، مادر تمدنها و نیز عصاره آن‏ها است و بشر با پدیدآوردن کتاب، درسهاى بى‏شمارى را که در کتاب تکوین بدو آموخته شده، گرد مى‏آورد و در محیط بشرى منتشر مى‏سازد و بدین‏گونه روزبه‏روز گنجینه ثروت بشرى، غناى بیشتر مى‏یابد.(8)

   کتاب‏خوانى؛ واجب دینى‏

 مردم ما با کتاب، بیش از آنچه امروز انس دارند، باید انس بگیرند. کتاب‏خوانى چیزى است که براى یک ملت فریضه است؛ واجب و لازم است. مردمى که اهل کتاب‏خواندن باشند، از لحاظ معلومات و ذکاوت و هوشیارى، تفاوت مى‏کنند با مردمى که با کتاب و مطبوعات انس نداشته باشند.(9)

 امروز کتاب‏خوانى و علم‏آموزى نه تنها یک وظیفه ملى، که یک واجب دینى است. از همه بیشتر، جوانان و نوجوانان باید احساس وظیفه کنند، اگرچه آنگاه که انس با کتاب رواج یابد، کتاب‏خوانى نه یک تکلیف، که یک کار شیرین و یک نیاز تعلل‏ناپذیر و یک وسیله براى آراستن شخصیت خویشتن تلقى خواهد شد و نه تنها جوانان، که همه نسلها و قشرها از سر دلخواه و شوق بدان رو خواهند آورد.(10)

   هیچ چیزى جاى کتاب را پر نمى‏کند

 هرچه ما پیش برویم، احتیاج ما به کتاب بیشتر خواهد شد. این که کسى تصور کند با پدیدآمدن وسائل ارتباط جمعىِ جدید و نوظهور، کتاب منزوى خواهد شد، خطا است. کتاب روزبه‏روز در جامعه بشرى، اهمیت بیشترى پیدا مى‏کند. ابزارهاى نوظهور مهمترین هنرشان این است که مضمون کتابها و محتواى کتابها و خود کتابها را راحت و آسان منتقل کنند. جاى کتاب را هیچ چیزى نمى‏گیرد.(11)

 کتاب مقوله بسیار مهمى است. البته من به کارهاى هنرى و تصویرى تلویزیون، سینما، یا از این قبیل چیزها خیلى اعتقاد دارم، اما کتاب نقش مخصوصى دارد. جاى کتاب را هیچ چیزى پر نمى‏کند.

 کتاب را باید ترویج کرد،... مردم باید به کتاب‏خوانى عادت کنند و کتاب وارد زندگى بشود. چندى پیش من دیدم که همین تلویزیون با بعضى از جوانان مصاحبه کرده بود و پرسیده بود که آقا! شما کتاب مى خوانید؟ پاسخ داده بودند که نه، اصلا کتاب را جزو ضروریات زندگى نمى‏دانند.(12)

   کارى کنیم مردم کتاب‏خوان بشوند

 از بس که درباره این مساله مهم (کتاب‏خوانى) گفته‏ام و به من هم گفته شده که چقدر اثر دارد، حقیقتا وقتى مى‏خواهم بار دیگر این مساله را بیان کنم، دچار تردید مى‏شوم که این دیگر جزو گفتار لغو نباشد! من نمى‏دانم واقعا این تکرار، اثر کرده یا نکرده است... بیایید کارى کنید که مردم کتاب‏خوان بشوند.(13)

 مردم ما کتاب‏خوان نیستند. این کتاب‏نخوانى، نقص خیلى بزرگى است. خیلى از مردم ما حتى روزنامه‏خوان هم نیستند. اگر نگاهى به روزنامه بکنند، به همان تیترهاى درشتش اکتفا مى‏کنند. بسیارى از مردم، رادیو را فقط براى سرگرمى‏هایش گوش مى‏کنند، نه براى آموزش و خبر و آگاهى‏هاى زندگى و مسائل فرهنگى. ما باید این نقیصه را برطرف کنیم.(14)

   مثل خوردن و خوابیدن‏

 متأسفانه کتاب‏خوانى، جز در بین یک عده از اهل علم و اهل تحصیل و کسانى که به طور قهرى با کتاب سر و کار دارند، یک کار رایج و روزمره به حساب نمى‏آید؛ در حالى که کتاب‏خوانى باید مثل خوردن و خوابیدن و سایر کارهاى روزانه، در زندگى مردم وارد بشود.(15) کتاب نباید به یک عده از افراد جامعه ما مخصوص بماند، کما این‏که در گذشته این‏طور بوده است که یک عده کتاب‏خوان و اهل کتاب و اهل مراجعه به کتاب بودند، اکثریت هم دور از کتاب و فارغ از همّ کتاب؛ این درست نیست. امروز البته وضع بهتر شده است، انسان مى‏تواند این را حس کند.(16)

   ناشى از عدم اعتیاد به کتاب است‏

 من جوانان بسیارى را دیده‏ام، حالا افراد مسن که جاى خود دارد که حتى مطالعه کتاب رمان را هم میل ندارند! کتاب رمان را یک هفت هشت ده صفحه مى‏خوانند و مى‏گویند حوصله نداریم؛ در حالى که حاضرند بیست دقیقه یا نیم ساعت بنشینند و تبلیغات تلویزیون را که قبل از شروع فیلم سینمایى پخش مى‏شود، تماشا کنند! حاضر نیستند در این بیست دقیقه، حتى همان کتاب رمان را بخوانند، حالا نمى‏گوییم کتاب اجتماعى، کتاب سیاسى یا کتاب علمى، این ناشى از چیست؟ ناشى از عدم اعتیاد به کتاب است. مردم میل به کتاب‏خوانى ندارند. براى این باید فکرى بکنید.(17)

    مى‏شود و اجتناب‏ناپذیر است‏

 من تصور مى‏کنم که با حال اشتغال هم مى‏شود مطالعه کرد. قبل از پیروزى انقلاب به مدت کوتاهى و بعد هم که انقلاب پیروز شد و من به تهران آمدم و اشتغال‏هاى گوناگونى داشتم، اصلا فرصت مطالعه پیدا نکرده بودم... در این یکى دو سال اخیر دیدیم که نمى‏شود و ما باید بالاخره وقتى (را) براى مطالعه باز کنیم. از حدود دو سال پیش با این که اشتغالات ما کم نشده بود و بلکه زیاد هم شده بود، تصمیم گرفتیم که مجدداً مطالعه کنیم. شروع کردیم، دیدیم مى‏شود و من الان هر شبانه‏روز مقدارى مطالعه مى‏کنم... فهمیدم که مى‏شود.(18) بنده خودم هم با این‏که گرفتارى کارى‏ام زیاد است، اما بحمدالله از کتاب منفک نشده‏ام و در حقیقت نمى‏توانم هم منفک بشوم. در خلال کارهاى فراوان و سنگینى که بر دوش ما هست، دائما با کتاب سر و کار دارم، احساس مى‏کنم که اگر انسان بخواهد در زمینه معنوى و فرهنگى تر و تازه بماند، جز رابطه با کتاب، که مثل رابطه با جویبار، دائمى و در جریان است و مرتب تازه‏هایى را در اختیار انسان مى‏گذارد، چاره‏اى ندارد. البته مساله، مساله چاره داشتن یا نداشتن نیست؛ مساله میل و شوق و یک چیز اجتناب‏ناپذیر براى کسى است که اهل کتاب باشد.(19)

   تجدید مطلعى در مسأله کتاب و کتاب‏خوانى‏

 من از این اجتماعى که امروز هست، مى‏خواهم این استفاده را بکنم که یک تجدید مطلعى بشود در مسأله کتاب و کتاب‏خوانى و کتاب خوب و کتاب مفید و کتاب سالم؛ یک حرکتى را همه مسؤولان در کشور آغاز کنند؛ از آن‏هایى که برنامه‏ریزى مى‏کنند تا آن‏هایى که تولید مى‏کنند، تا آن‏هایى که تبلیغ مى‏کنند، تا مخاطبان کتاب، جوانها و غیر جوانها که کتاب را مى‏خوانند، یک نگاه جدیدى داشته باشیم. تیراژهاى هزار و دو هزار و سه هزار و این‏ها شایسته کشورِ هفتاد و پنج میلیونى ما با این همه جوان، با این همه انگیزه نیست؛ باید تیراژها خیلى بالاتر باشد. حالا در بعضى از موارد خوشبختانه انسان مى‏بیند دفعات چاپ کتابها خیلى بالا است، لیکن در عین حال در مجموع که نگاه مى‏کنیم، نه، راضى‏کننده نیست، قانع‏کننده نیست، باید یک حرکتى آغاز شود.(20)

  باید سنت و سیره رایج مردم شود

 من یک دوره کتاب هشت جلدى را که یک نویسنده عرب نوشته است و از کتابهاى معروف هم هست - نمى‏خواهم اسم بیاورم - در سالهاى دور، وقتى به تهران مى‏آمدم و در اتوبوس زیاد معطل مى‏شدم، خواندم. همه این دوره هشت جلدى را که راجع به تاریخ ادبیات و علوم و معارف اسلامى است، تقریباً در اتوبوس خواندم. کتاب‏خوانى باید یک سیره و سنّت رایج بین مردم ما بشود، کتاب بخوانند و به فرزندانشان هم یاد بدهند، خانمها در خانه کتاب بخوانند و معلومات بیندوزند. البته در کنار این مسائل، باید به فکر باشیم و دغدغه نوع کتابهایى که تولید مى‏شود نیز در ما باشد. باید کتابِ خوب تولید شود. کتاب یک غذا است؛ یک غذاى روح است؛ یک نوشیدنى روح است و چنانچه مقوّى باشد، روح را تقویت مى‏کند. ما که سفارش مى‏کنیم از این نوشیدنى بخورید، نوع نوشیدنى را معیّن نکرده‏ایم.(21)
  تبلیغات کتاب‏خوانى همه‏گیر شود

 کتاب‏خوانى باید در جامعه ترویج شود و این کار بر عهده همه دستگاه‏هایى است که در این زمینه مسؤولند؛ از مدارس ابتدایى بگیرید - که برنامه‏هایى باید باشد که کودکان ما را از اوان کودکى به خواندن کتاب عادت بدهد؛ خواندن با تدبر، خواندن با تحقیق و تأمل - تا دستگاه‏هاى ارتباطجمعى، تا صدا و سیما، تا وسائل تبلیغاتى گوناگون. یکى از کارهاى بزرگ و مهم در سطح جامعه این است که تبلیغات کتاب‏خوانى همه‏گیر شود. ما امروز مى‏بینیم براى کالاهاى کم‏اهمیت که تأثیرى هم در زندگى انسانها ندارند، صاحبانش تبلیغات رنگینِ عجیب و غریبى را متصدى مى‏شوند، مباشر مى‏شوند؛ دستگاه‏هاى ارتباط جمعى، مطبوعات، صدا و سیما آن‏ها را پخش مى‏کنند؛ در حالى که آن محصولات هیچ ضرورتى ندارند، هیچ لزومى ندارند، یک چیز اضافى در زندگى هستند؛ گاهى بودنشان مفید است، گاهى بودنشان حتّى مفید هم نیست؛ شاید مضر هم هست. محصولى با عظمت کتاب، با ارزش کتاب، درخور این است که تبلیغ بشود، تشویق بشوند کسانى که مى‏توانند کتاب را بخوانند، این را ما باید به صورت عادت در بیاوریم.(22)

   باید این عادت از بین برود

 من اگر بدانم هر روز یک ساعت باید حرف بزنم و نتیجه‏اش این باشد که مردم کتاب‏خوان بشوند، حاضرم روزى یک ساعت و نیم حرف بزنم! اگر اینطورى بشود قضیه را حل کرد، حرفى نیست، ما باید عرضمان را به مردم بکنیم و بنده هم عرض مى‏کنم، منتهى چیزهایى است که با گفتن تنها تمام نمى‏شود... این، گفتن و بازگفتن و بازگفتن و به زبانهاى گوناگون گفتن و از همه طرف گفتن و او را با فکر محاصره‏کردن مى‏خواهد تا یک عادت از بین برود یا به وجود بیاید.(23)

   تحقق بخش عمده‏اى از وظایف فرهنگى دولت!

 من فکر مى‏کنم اگر بتوانیم فرهنگ کتاب‏خوانى را در کشور رایج کنیم و در کنار آن، تولید کتاب را هم خوب گسترش دهیم، بخش عمده‏اى از وظایف فرهنگى دولت جمهورى اسلامى، بدین وسیله انجام خواهد گرفت. کتاب، مقوله بسیار مهمى است. من البته به کارهاى هنرى و تصویرى، تلویزیون یا سینما یا از این قبیل مقولات، خیلى اعتقاد دارم، اما کتاب، نقش و جایگاه مخصوصى دارد. جاى کتاب را هیچ چیز پر نمى‏کند و باید کتاب را ترویج کرد. این توصیه براى کسانى است که مربوط به وزارت ارشادند و امور کتاب، از لحاظ مقرّرات کشور به آن‏ها ارتباط پیدا مى‏کند.(24)

   جوانان! دانشجویان! طلاب!

 من کلّاً به جوانها و به خصوص به دانشجویان و طلاّب توصیه مى‏کنم که آگاهیهاى خودشان را افزایش دهند. بسیارى از این کج‏رویهایى که شما ملاحظه مى‏کنید، ناشى از کمبود آگاهى است. نسل امروز - به‏ویژه نسل جوان ما - باید از تاریخ کشورش اطّلاع داشته باشد، به خصوص از زمان مشروطیت به این طرف را بداند. شما در هر رشته‏اى که تحصیل مى‏کنید، چون جزو نخبگان جامعه هستید، باید بدانید که کشور شما در چه موقعیتى قرار داشته و دارد. شما باید به خصوص تاریخ رژیم گذشته را بدانید. نسل امروز ما درست نمى‏داند که انقلاب اسلامى چگونه این کشور را از چنگال آن رژیم خلاص کرده است. این را ما که با همه پوست و گوشت و همه هستىِ خود، آن رژیم را حس کردیم، خوب مى‏دانیم. این‏ها باید منعکس و گفته شود. البته در این زمینه، چیزهایى هم نوشته شده است. آگاهیهاى شما از مسائل جهان باید بالا برود. من گمانم این است هر کسى، هر جوانى و هر دانشجویى که بداند این انقلاب و این نظام، کشور را از دست چه گرگهاى خون‏آشامى گرفته و چه زحماتى را در این (سى) سال تحمّل کرده تا به این‏جا رسیده و چه دشمنیهایى با آن شده و الان هم در کمین آن است، کاملاً مى‏فهمد که در این نظام چه باید بکند، یعنى وظیفه خودش را حس مى‏کند و تشخیص مى‏دهد. جوان ایرانى، هم روشن‏بین و باهوش است، هم سیاسى است، لذا جاى ابهام باقى نمى‏ماند. بنابراین، علاجى که من (براى در امان‏ماندن از غفلت یا تندرویهاى بیجا و تصمیم‏گیریهاى خداپسندانه و مبتنى بر اسلام) پیشنهاد مى‏کنم، کتاب‏خوانى، افزایش مطالعه و کشاندن اجتماعات دانشجویى به بحثهاى صحیح و حقیقى - نه بحثهاى انحرافى - است.(25)

   صدها جلد کتاب در همین ده دقیقه‏ها!

 کتابخوانى را باید جزو عادات خودمان قرار دهیم. به فرزندانمان هم از کودکى عادت بدهیم کتاب بخوانند، مثلاً وقتى مى‏خواهند بخوابند، کتاب بخوانند یا وقتى ایام فراغتى هست، روز جمعه‏اى هست که تفریح مى‏کنند، حتماً بخشى از آن روز را به کتاب‏خواندن اختصاص دهند. در تابستان‏ها که نوجوانان و جوانان محصّل تعطیل‏اند، حتماً کتاب بخوانند. کتاب‏هایى را معیّن کنند، بخوانند و تمام کنند. افرادى که کار روزانه دارند، مثلاً کارمند ادارى، کارگر، کاسب و یا کشاورز هستند، وقتى به خانه مى‏آیند، بخشى از زمان را گرچه نیم‏ساعت، براى کتاب‏خواندن بگذارند.

 چقدر کتاب‏ها را در همین نیم‏ساعت‏ها مى‏شود خواند! بنده دوره‏هاى بیست جلدى و بیست و چند جلدى کتاب را در همین فاصله‏هاى ده دقیقه، بیست دقیقه و یک ربع ساعته خوانده‏ام. پشت این کتاب‏ها را هم یادداشت مى‏کنم که معلوم باشد. شاید صدها جلد کتاب را همین‏طور در این فاصله‏هاى کوتاه ده دقیقه‏اى خوانده‏ام. بسیارى از افراد را هم مى‏شناسم که این گونه‏اند.(26)

  در هنگام آگهى تلویزیونى‏

 گاهى مى‏بینید یک نفر پاى تلویزیون نشسته و منتظر یک فیلم است. تلویزیون آگهى تبلیغاتى پخش مى‏کند و گاهى پخش تبلیغات، بیست دقیقه طول مى‏کشد. یک وقت است کسى به آن تبلیغات احتیاج دارد، اما کسى که احتیاج ندارد آگهى‏هاى تبلیغاتى را ببیند، این بیست دقیقه را چرا بیکار بنشیند!؟ یک کتاب دمِ دستش باشد، بردارد و بیست دقیقه مطالعه کند. اگر مردم ما عادت کنند که از این وقت‏هاى ضایع‏شونده براى مطالعه کتاب استفاده کنند، جامعه خیلى پیش خواهد رفت و فرهنگ کشور، خیلى ترقى خواهد کرد.(27)

    مطالعه چند جلد کتاب قطور در اتوبوس!

 من مى‏خواهم خواهشى از مردم بکنم و آن این است: کسانى که وقت‏هاى ضایع‏شونده‏اى دارند، مثلاً به اتوبوس یا تاکسى سوار مى‏شوند یا سوار وسیله نقلیه خودشان هستند و دیگرى ماشین را مى‏راند یا در جاهایى مثل مطب پزشک، در حال انتظار به سر مى‏برند و به هر حال اوقاتى را در حال انتظار به بیکارى مى‏گذرانند، در تمام این ساعات، کتاب بخوانند. کتاب در کیف یا جیب خود داشته باشند و در اتوبوس که نشستند، کتاب را باز کنند و بخوانند. وقتى هم به مقصد رسیدند، نشانى لاى کتاب بگذارند و باز در فرصت یا فرصت‏هاى بعدى آن را باز کنند و از همان‏جا بخوانند. بنده خودم چند جلد قطور از یک عنوان کتاب را در اتوبوس خواندم! قضیه مربوط به قبل از انقلاب است که چند روزى براى انجام کارى از مشهد به تهران آمده بودم. وضعیت و فضاى اتوبوس‏هاى آن روزگار براى ما خیلى آزاردهنده بود و نمى‏توانستیم تحمل کنیم. دلم مى‏خواست سرم پایین باشد و خواندن کتاب در چنین وضعیتى بهترین کار بود. ساعتى را که به این حالت مى‏گذراندم، احساس نمى‏کردم ضایع مى‏شود. آن وقت‏ها تقریباً یک‏ساعت طول مى‏کشید تا آدم با اتوبوس از جایى به جاى دیگر مى‏رفت. بعضى وقت‏ها این جابجایى کمتر یا بیشتر هم طول مى‏کشید. به‏هرحال چنین یک‏ساعت‏هایى را احساس نمى‏کردم که ضایع مى‏شود، چون کتاب مى‏خواندم.(28)

   همه افراد خانواده‏مان همینطورند!

 در منزل خود من، همه افراد، بدون استثنا، هر شب در حال مطالعه خوابشان مى‏برد، خود من هم همین‏طورم، نه این‏که وسط مطالعه خوابم ببرد، مطالعه مى‏کنم تا خوابم مى‏آید، کتاب را (کنار) مى‏گذارم و مى‏خوابم. همه افراد خانه ما وقتى مى‏خواهند بخوابند، حتماً یک کتاب کنار دستشان است. من فکر مى‏کنم که همه خانواده‏هاى ایرانى باید این‏گونه باشند. توقع من این است. باید پدرها و مادرها، بچه‏ها را از اول با کتاب محشور و مأنوس کنند، حتى بچه‏هاى کوچک باید با کتاب انس پیدا کنند.(29)

   کتاب مثل نان و وسایل معیشتىِ لازم‏

 باید پدرها و مادرها، بچه‏ها را از اوّل با کتاب محشور و مأنوس کنند، حتّى بچه‏هاى کوچک باید با کتاب اُنس پیدا کنند. باید خریدِ کتاب، یکى از مخارج اصلى خانواده محسوب شود. مردم باید بیش از خریدن بعضى از وسایل تزییناتى و تجمّلاتى - مثل این لوسترها، میزهاى گوناگون، مبلهاى مختلف و پرده و... - به کتاب اهمیّت بدهند. اوّل کتاب را مثل نان و خوراکى و وسایل معیشتىِ لازم بخرند، بعد که این تأمین شد، به زواید بپردازند. خلاصه باید با کتاب اُنس پیدا کنند. در غیر این صورت، جامعه ایرانى به هدف و آرزویى که دارد - که حقّ او هم هست - نخواهد رسید.(30)

   لزوم تولید کتاب خوب در عرصه‏هاى فکرى مختلف‏

 ما در زمینه کتاب، چند تکلیف مهم بر عهده داریم؛ یک تکلیف این است که در عرصه‏هاى فکرى مختلف، کتاب تولید کنیم؛ آن هم کتاب خوب. چنین تکلیفى نه فقط بر عهده مسؤولان کشور است، بلکه کل کشور و طبقه اهل فرهنگ، چنین تکلیفى دارند.(31)

 براى این‏که اثرى ماندنى شود، باید خوب باشد. آثارِ خوب مى‏مانند، در دلها جاى مى‏گیرند و کهنه نمى‏شوند. خوب هم که مى‏گوییم، یعنى پاسخى به یک سؤال و یک نیاز باشد. خوب فقط معنایش این نیست که از لحاظ هنرى، خوب تنظیم شده باشد و خیلى عمیق باشد، نه. ممکن است این‏طورها نباشد، لیکن پاسخى به یک نیاز باشد، مهم این است. در باب کتاب این را باید ملاحظه کرد.

 البته نیازها خیلى گسترده‏تر از آن چیزى است که انسان در وهله اوّل نگاه مى‏کند. شاید اگر در کشور ما فرضاً در یک موضوع هیچ کتابى وجود نداشته باشد یا هیچ تألیف درستى نباشد، آدم حس نکند که به این کتاب نیاز هست، ولى وقتى این کتاب مطرح مى‏شود، مى‏بینیم نه، ذهنها آن را مى‏خواهند. پس معنایش این است که ما به هر فرآورده فکر و فرهنگ انسانى نیاز داریم و بایستى آن را بدانیم.(32)

   لزوم همگانى‏شدن سنت کتاب‏خوانى‏

 تکلیف بعدى این است که کتاب‏خوانى به عنوان یک سنت رایج در آید؛ به طورى که همه قشرها در کشور کتاب‏خوان شوند و کتاب‏خوانى، مخصوص عده‏اى از افراد جامعه ما نباشد؛ کمااین‏که در گذشته این طور بوده است، یعنى عده‏اى کتاب‏خوان و اهل کتاب و اهل مراجعه به کتاب بودند، اکثریت هم دور از کتاب و فارغ از همّ آن به سر مى‏بردند، این درست نیست. البته امروز وضع بهتر شده است و انسان مى‏تواند این را حس کند. بعضى از ناشران به من مى‏گفتند: ما تشکر مى‏کنیم از این‏که مى‏بینیم فرهنگ کتاب‏خوانى توسعه پیدا کرده است و مردم به کتاب تمایل بیشترى نشان مى‏دهند. پس این کار هم در حال پیشرفت است. البته اگر ما به حدى برسیم که مورد نظر من در این صحبت است، باید تعداد کتابهایى که هر بار چاپ مى‏شود، از دو هزار و پنج هزار و ده هزار به دویست هزار و سیصد هزار برسد، یعنى با چنین کمیت بالایى باید کتاب در جامعه پخش شود.(33)

 امروز هر اقدامى که به گسترش سطح آگاهى عمومى بینجامد و نیروى تفکر و قدرت درک معارف را در مردم با استعداد ما تقویت کند، حسنه‏اى بزرگ است. کتاب دروازه‏اى به سوى گسترده دانش و معرفت است و کتاب خوب، یکى از بهترین ابزارهاى کمال بشرى است. همه دستاوردهاى بشر در سراسر عمر جهان، تا آن‏جا که قابل کتابت بوده است، در میان نوشته‏هایى است که انسانها پدید آورده‏اند و مى‏آورند و در این مجموعه بى‏نظیر، آموزشهاى آسمانى و درسهاى پیامبران به بشر و دانشها و شناختهایى است که سعادت بشر بدون آگاهى از آن امکان‏پذیر نیست.

 کسى که با این دنیاى زیبا و زندگى‏بخش، (یعنى) دنیاى کتاب ارتباط ندارد، بى‏شک از مهمترین دستاورد انسانى و نیز از بیشترین معارف الهى و بشرى محروم است. براى یک ملت، خسارتى بزرگ است که افراد آن، با کتاب سر و کارى نداشته باشند و براى یک فرد، توفیق عظیمى است که با کتاب، مأنوس و همواره در حال بهره‏گیرى از آن، یعنى آموختن چیزهاى تازه باشد.

 با این دیدگاه، به روشنى مى‏توان ارزش و مفهوم رمزى عمیق این حقیقت تاریخى را دریافت که اولین خطاب خداوند متعال به پیامبر گرامى اسلام(ص) این است که «بخوان!» و در اولین سوره‏اى که بر آن فرستاده عظیم‏الشأن خداوند فرود آمده، نام قلم به تجلیل یاد شده است؛ «اقرأ و ربک الأکرم، الذى علم بالقلم».(34)

   لزوم نقد و بررسى کتاب‏

 تکلیف سومى که ما در زمینه کتاب بر عهده داریم، نقد و بررسى کتاب است. وقتى کتاب با کمیت بالا در اختیار همه قرار مى‏گیرد، یک نوع حیرت براى بعضى‏ها به وجود مى‏آید که آیا این کتاب را بخوانیم، نخوانیم، خوب است، بد است، مفید است یا بى‏فایده است؟ کتاب بى‏فایده، یعنى مضر. انسان وقتى را براى مطالعه صرف مى‏کند و اگر کتاب بى‏فایده باشد، حکم مضر (را) دارد. البته خیلى به ندرت مى‏شود کتابى پیدا کرد که به کلى بى‏فایده باشد، بالاخره هر کتابى یک نوع فایده دارد، لیکن وقت انسان محدود است. کسانى که اهل مراجعه به کتابند، احتیاج دارند که اهل نظر و اطلاع، کتابها را به آن‏ها معرفى کنند. ما متأسفانه مطبوعاتى که از لحاظ وسعت و کیفیت، مخصوص این‏کار و شایسته این زمان باشد، نداریم؛ در گذشته هم اگر بود، خیلى نادر بود و سطح چندان بالایى نداشت. البته امروز هم در گوشه و کنار مواردى وجود دارد که کافى به نظر نمى‏رسد. من مى‏خواهم از اهل فکر و نظر و قلم و کتاب و کسانى که به کتاب اهمیت مى‏دهند، خواهش کنم که به نقد کتاب بپردازند. امروز کتابهاى بسیارى نوشته و چاپ و منتشر مى‏شود. اگر خواننده‏اى درباره این کتابها آگاهى لازم (را) داشته باشد، آن‏ها را به سرعت خواهد خرید و مطالعه خواهد کرد و بلکه دوباره خواهد خواند، اما وقتى آگاهى ندارد، سراغ این کتابها نمى‏رود. البته بسیارى از کتابها بعکس‏اند و اگر خواننده مشخصى آگاهى داشته باشد، به آن‏ها نگاه نخواهد کرد، زیرا وقتش را ندارد یا مثلاً نیازى به مقولات مطرح‏شده در این کتابها ندارد و یا به دلیل اشکالى که در این کتابها هست، سراغ آن‏ها نمى‏رود. پس نقد کتاب، جزو کارهاى لازم است.(35)

   توجه به نیازها و خلأهاى جامعه‏

 تولیدکنندگان کتاب هم بایستى به این معنا توجه کنند. در تولید کتاب - چه تولید به معناى ایجاد کتاب، چه تولید به معناى ترجمه کتاب، چه تولید به معناى نشر کتاب و در اختیار این و آن قرار دادن - به نیازها و خلأهاى جامعه نگاه کنند، خلأهاى فکرى را، نیازهاى فکرى را بشناسند، انتخاب کنند، سراغ آن‏ها بروند. ما مى‏بینیم در مجموعه کتاب و بازار کتاب، گاهى اوقات هدایتهاى همراه با انحراف را دنبال مى‏کنند؛ به‏خصوص سراغ مسائلى مى‏روند که براى ذهنیت جامعه، براى ذهنیت کشور، چه از لحاظ جنبه‏هاى اخلاقى، چه از لحاظ جنبه‏هاى دینى و اعتقادى، چه از لحاظ جنبه‏هاى سیاسى، زیان‏بخش است. انسان به‏وضوح مشاهده مى‏کند که در بازار کتاب، در مجموعه کتاب، دستهایى فعالند، یک چیزهایى را وارد کنند، ترجمه‏هایى را به وجود بیاورند؛ با مقاصد سیاسى؛ ظاهرش هم فرهنگى است، اما باطنش سیاسى است.(36)

   لزوم معرفى کتابهاى خوب به جوانان‏

 قبلها در دوران مبارزات، خود من کتابهایى را مى‏خواندم، به قصد این‏که ببینیم به درد چه کسى مى‏خورد یا کجاهایش به درد چه کسانى مى‏خورد و یادداشت مى‏کردم. جوانانى که با من رفت و آمد داشتند - عمدتاً در مشهد، یا در دوره‏اى که مشهد نبودم، تبعید بودم - من اسم مى‏دادم که این کتابها را بخوانید، این کتابها هم متنوّع بود. الان هم مى‏شود این کار را کرد و مجموعه‏اى را در نظر گرفت. البته پخش آن از رسانه‏ها مصلحت نیست، به‏خاطر این‏که وقتى ما یکسرى کتاب را رسماً از رسانه‏ها معرفى مى‏کنیم، در واقع کأنّه دایره کتابخوانى را محدود مى‏کنیم. این مصلحت نیست که ما بگوییم این کتابها مجاز است و معنایش این است که خوب است، معنایش این است که غیر این کتابها خوب نیست، شاید این شکلش صحیح نباشد. اما این‏که هرکس به ما مراجعه کرد و گفت من چه کتابى را بخوانم، بشود یک فهرست و سیاهه خوبى به او داد.(37)

    ارائه برنامه‏هاى مطالعاتى براى قشرهاى مختلف‏

 یکى از چیزهایى که ما امروز خیلى احتیاج داریم، برنامه‏هاى مطالعاتى براى قشرهاى مختلف است. بارها اتفاق مى‏افتد که جوانها را، نوجوانها را به کتاب‏خوانى تشویق مى‏کنیم، مراجعه مى‏کنند، مى‏گویند آقا چه بخوانیم؟ این سؤال یک جواب ندارد؛ احتمالاً جوابهاى متعددى دارد. مجموعه متصدیان امر کتاب - چه در وزارت ارشاد، چه در مجموعه کتابخانه‏ها - روى این مسأله باید کار جدى بکنند؛ در بخشهاى مختلف، براى قشرهاى مختلف، به شکلهاى مختلف، با تنوع متناسب، سیر مطالعاتى درست کنند؛ اول این کتاب، بعد این کتاب، بعد این کتاب. وقتى که جوان، نوجوان یا کسى که تاکنون با کتاب انس زیادى نداشته است، وارد شد، حرکت کرد، راه افتاد، غالباً مسیر خودش را پیدا خواهد کرد.(38)

   هر کتابى را وارد بازار کتاب‏خوانى نکنید

 لزوماً هر کتابى مفید نیست و هر کتابى غیرمضر نیست. بعضى کتابها مضر است. مجموعه‏اى که متصدى امر کتاب است، نمى‏تواند با اتکاء به این فکر که ما آزاد مى‏گذاریم، خودشان انتخاب کنند، هر کتاب مضرى را وارد بازار کتاب‏خوانى کند - همچنان که داروهاى مسموم را، داروهاى خطرناک را، داروهاى مخدر را متصدیان امور این داروها آسان و بى‏قید در اختیار همه نمى‏گذارند؛ از دسترس دور نگه مى‏دارند، گاهى هشدار مى‏دهند - این یک خوراک معنوى است. اگر فاسد بود، اگر مسموم بود، اگر مضر بود، ما به عنوان ناشر، به عنوان کتابدار، به عنوان کتابخانه‏دار، به عنوان متصدى پخش - به هر عنوانى که با کتاب ارتباط دارد - حق نداریم این را در اختیار افرادى قرار بدهیم که آگاه نیستند، ملتفت نیستند که این در فقه اسلام، یک فصل مخصوص به خود دارد. پس باید مراقبت کرد. باید کتاب خوب را، کتاب سالم را در اختیار گذاشت. بیشتر هم باید توجه کرد به این که آن کتاب بتواند هم پرورش فکرى بدهد، هم راه درست را در اختیار بگذارد.(39)

   بى‏مبالاتى جایز نیست‏

 ما در زمینه تولید و چاپ و نشر کتاب، (نباید) بى‏مبالاتى کنیم. بى‏مبالاتى جایز نیست. من به آقایان مسؤولان مسائل فرهنگى هم دائماً این نکته را گفته‏ام و باز هم مى‏گویم که ما بایستى بدانیم یک دولت، همچنان که نسبت به بسیارى از امور مردم مسؤول است - کلکم مسؤول عن رعیته - مسؤول وضع معیشتشان، وضع اقتصادشان، وضع سیاستشان، وضع فرهنگشان، وضع تحصیلاتشان، وضع بهداشتشان، مسؤول وضع ذهنشان هم هست، یعنى اگر دیدیم فرضاً در جامعه ما کتابى هست که هنرش فقط این است که احساسات جنسى را در جوانان تحریک کند، این مضرّ است، این را نمى‏شود به عنوان این‏که یک فرآورده فرهنگى است، آزاد بگذاریم که هر که خواست، تولید و عرضه کند، نه، این بحثِ خواست نیست، مثل مواد مخدّر است. مواد مخدّر هم خیلى طالب دارد، خیلیها هستند که اگر شما مواد مخدّر را به آن‏ها دادید، استقبال مى‏کنند و مصرف مى‏کنند، اما بعد که معتاد شدند، شما را لعنت مى‏کنند. خیلیها هستند که اگر مواد مخدّر را از آن‏ها بگیرید، ممکن است با شما دست به یقه هم بشوند، ولى بعد که با این کار توانستند از آن بیمارى نجات پیدا کنند، شما را دعا خواهند کرد. بنابراین، خواست، یک امر مطلق نیست، آن خواستى که بر طبق مصلحت است، مطلوب است.

 البته ما نمى‏خواهیم به مردم بگوییم شما حتماً این کتاب را بخوانید، آن کتاب را نخوانید، نه. انواع سلایق، انواع فکرها، انواع ذهنها، انواع استعدادها باید در مقابل خودشان میدان بازى داشته باشند، براى این‏که آنچه را مى‏خواهند، بتوانند انتخاب کنند، اما آن چیزى که گمراه‏کننده و فاسدکننده است، ما نباید اجازه بدهیم وارد میدان شود. این وظیفه ما است، وظیفه دولت است، وظیفه وزارت ارشاد است.

 البته مطلبى که در مورد تحریک احساسات جنسى گفتم، فقط یک مثال است، در زمینه‏هاى سیاسى هم همین‏طور است. اگر فرض کنیم کتابى باشد که در آن انواع و اقسام دروغها به شکل گمراه‏کننده‏اى هست و شما هم الان امکان ندارید که به این دروغها پاسخ بدهید، این باید جلوش گرفته شود.

 البته جلوى نظرات غلط را نباید گرفت. نظرات غلطِ فلسفى، اجتماعى و گوناگون اشکالى ندارد که به داخل جامعه بیاید و نقد شود، این خوب است. جلوگیرى از نظرات غلطِ فلسفى موجب مى‏شود کسانى خیال کنند این نظرات درست است، این عکس مطلوب، اثر خواهد گذاشت.(40)

 باید مواظب باشیم که مبادا نوشیدنى مسموم، خطرناک، فاسد، گندیده و مضر با رنگ‏آمیزیهاى خیلى خوب (به) دست مردم داده شود؛ بدون این‏که مردم بدانند، همان‏طور که اماکن و سازمانهاى ویژه اگر ببینند غذایى فاسد به مردم فروخته مى‏شود، با تولیدکننده مقابله مى‏کنند، اگر کتاب فاسدى هم به مردم داده مى‏شود، باید با آن مقابله شود.

 البته من اعتقاد ندارم که باید هر کتاب و نوشته‏اى را که با سلیقه خاصى نمى‏سازد و مضر به نظر مى‏رسد، جلویش را بگیریم، لکن کتب و نوشته‏هایى هست که مضربودنشان براى مردم واضح است، یعنى ترویج فحشا و فساد و از این قبیل است که براى مردم زیان‏آور است. نباید اجازه بدهند که چنین کتب و نوشته‏هایى منتشر شود. اما بیشتر باید تلاش کرد که کتابهاى خوب چاپ و منتشر شود و براى این‏که مردم به کتاب‏خوانى روى آورند، وسایلى هم باید ایجاد کرد.(41)

  فرازهایى از فرمایشات رهبر حکیم انقلاب: 

 1) 30/7/1375

2) 4/10/1372

3) 18/2/1374

4) 29/11/1370

5) 29/4/1390

6) همان‏

7) 26/2/1374

8) 21/6/1374

9) 17/2/1371

10) 4/10/1372

11) 29/4/1390

12) 26/2/1372

13) 19/2/1369

14) 4/9/1371

15) 19/2/1369

16) 20/2/1373

17) 19/8/1376

18) 15/8/1363

19) 7/10/1372

20) 29/4/1390

21) 21/2/1372

22) 29/4/1390

23) 30/7/1375

24) 21/2/1372

25) 22/12/1379

26) 19/2/1369

27) 22/2/1375

28) همان‏

29) 26/2/1374

30) 26/2/1374

31) 20/2/1373

32) 5/3/1377

33) 20/2/1373

34) 4/10/1372

35) 20/2/1373

36) 29/4/1390

37) 13/11/1377

38) 29/4/1390

39) همان‏

40) 5/3/1377

41) 21/2/1372