معرفی هیئت و روستای علاقه

وبلاگ هیئت جوادالائمه (ع) علاقه ایهای مشهد

معرفی هیئت و روستای علاقه

وبلاگ هیئت جوادالائمه (ع) علاقه ایهای مشهد

(¯´▫ قرآن شما را به چه آیاتی فرا می خواند ▫`

                                              

 

 

 

«وقال الرسول یارب ان قومی اتخذوا هذا القرءان مهجورا» (فرقان/30)

رسول خدا(ص) که در روز قیامت به محضر پروردگار این گونه شکایت می کنند:
« پروردگارا قوم من این قرآن را مهجور کردند! »


در کتاب «وسائل الشیعه» از حضرت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم روایت شده است که :
«در روز قیامت سه گروه شکایت به پیشگاه خداوند متعال می آورند: قرآن و مسجد و عترت .
قرآن میگوید: ای پروردگار من ! مرا سوزانیدند و پاره پاره کردند. و مسجد میگوید: ای پروردگار من مرا معطل و بدون عمل گذاردند و حق مرا ضایع کردند. و عترت میگوید: بار پروردگارا ما را کشتند و دور کردند و متفرق نموده و فراری دادند؛ و در مقابل پروردگار در دعوای خصومت و دادخواهی به دو زانوی خود می نشینم ، پس خداوند عزو جل به من میگوید: من خودم اولویت دارم از شما دربارۀ خصومت و دادخواهی نسبت به آنان .»

اگر شما هم مثل من از مهجور گذارندگان قرآنید ، بیایید حداقل روزی چند آیه از این کتاب نورانی را خوانده و کمی در آن تدبر و به فرامینش جامعه عمل بپوشانیم واز برکات آن بهره مند شویم


 

آیات منتخب

 سوره : الأنفال , جزء : 8 , صفحه : 177 

 

 

 

 

ترجمه : آیت الله مکارم شیرازی
مؤمنان، تنها کسانی هستند که هرگاه نام خدا برده شود، دلهاشان ترسان میگردد؛ و هنگامی که آیات او بر آنها خوانده می‏شود، ایمانشان فزونتر می‏گردد؛ و تنها بر پروردگارشان توکل دارند.
ترجمه : آقای فولادوند
مؤمنان‏، همان کسانی‏اند که چون خدا یاد شود دلهایشان بترسد، و چون آیات او بر آنان خوانده شود بر ایمانشان بیفزاید، و بر پروردگار خود توکل می‏کنند. 

نکته:آنکه با شنیدن نداى اذان و آیات الهى بى‏ تفاوت باشد، باید در کمال ایمان خود شک کند. «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ»

جواب سلام امام حسین(ع) به مرد جوان

 

 

 

از عالم وارسته مرحوم شیخ حسین مشکور نقل شده که: 
شبی خواب دیدم که به حرم اباعبدالله الحسین علیه السّلام مشرف شده ام. خود حضرت هم در حرم شریفشان حضور داشتند. جوانی روستایی وارد حرم شد و با لبخند به آن حضرت سلام کرد. ایشان نیز با لبخند جواب او را دادند. 

فردای آن شب، به زیارت حرم امام حسین علیه السّلام مشرف شدم. در حرم متوجه همان جوان عربی شدم که شب قبل او را در خواب دیده بودم. جوان مقابل ضریح مقدس با لبخند به آن حضرت سلام کرد ولی من نه حضرت را دیدم و نه پاسخ او را شنیدم. پیوسته مراقبش بودم تا از حرم خارج شد. به دنبالش رفتم. به او رسیدم و بعد از کمی صحبت داستان خواب دیشب و اتفاق حرم را برایش تعریف کردم. به او گفتم: مگر تو چکار کرده ای که امام حسین علیه السّلام در خوابی که دیدم با لبخند جواب سلام تو را می داد. 

جوان عرب شروع به صحبت کرد: من و پدر و مادر پیرم در روستایی نزدیک کربلا زندگی می کنیم. شب های جمعه که می شود خود را برای زیارت آقا آماده می کنم. پدر و مادرم شوق بسیار برای آمدن به زیارت دارند. من هم که جز یک الاغ، مرکب دیگری ندارم، یک هفته پدرم را سوار بر الاغ به زیارت می آورم و هفته دیگر هم مادرم را. یک شب نوبت پدرم بود که به زیارت بیاید اما تا او را سوار کردم مادرم با گریه به من رو کرد و گفت: باید مرا هم ببری! شاید هفته دیگر زنده نباشم. 

هوا سرد بود و زمین از باران خیس و بردن آن دو با هم بسیار مشکل بود. هر چه گفتم مادرم راضی نشد تا اینکه ناچار شدم پدرم را سوار بر الاغ کرده و مادرم را به دوش گرفته و به زیارت بیاورم. با زحمت بسیار آنها را به حرم رساندم. وقتی همراه پدر و مادرم وارد حرم شدم، حضرت سیدالشهداء علیه السّلام را دیدم. سلام کردم. آن بزرگوار هم با لبخند جواب سلامم را دادند. از آن موقع تا الآن، هر شب جمعه که به زیارت مشرف می شوم حضرت امام حسین علیه السّلام را می بینم که با تبسم جواب سلامم را می دهند. 

منبع: 
۱. کرامات الحسینیه، ج۱. 
۲. خانه خوبان، ص۱۸

شاگرد ممتاز تو کلاس خدا

 تو کلاس درس خدا
اونی که ناشکری میکنه رد میشه
اونی که ناله میکنه تجدید میشه
اونی که صبر میکنه قبول میشه
اونی که شکر میکنه شاگرد ممتازه
سعی کنیم همیشه و همه حال شاگرد ممتاز باشیم

 

جملات قشنگ و به یاد ماندنی(بخون...فکر کن...اراده کن...عمل کن)

  غنیمت شمردن فرصت
از بزرگی پرسیدند: بزرگ ترین مصیبت ها کدام است؟ گفت: آنکه بر کار نیک توانا باشی و چندان انجام ندهی که از دست بدهی

قناعت
حکیمی را گفتند: چیزی برتر از طلا دیده ای؟ گفت: بله! قناعت

استهز
به بزرگی گفتند: فلانی، بر تو می خندد. او گفت: اِنَّ الّذینَ اَجْرَموا کانوا مِنَ الّذینَ آمَنُوا یَضْحَکُونَ؛ همانا بدکاران بر اهل ایمان می خندند (المطففّین: 29)

محبت
از کنفوسیوس پرسیدند: آیا با یک کلمه می توان تمام زندگی را روشن و پاک نگه داشت؟ گفت: بله. پرسیدند: آن کدام کلمه است؟ گفت: آن کلمه، عبارت است از (محبت)

تواضع
به حکیمی گفتند: بیان کدام حقیقت روا نیست؟ گفت: آنکه مرد از نیکی های خود بگوید

ایمان
مردی، دیگری را گفت: تو مؤمنی؟ مرد گفت: اگر منظور، این سخن پروردگار است که فرماید: آمنّا باللّه ِ و ما اُنزِلَ عَلَینا؛ به خدا و کتاب او ایمان آوردیم، (آل عمران: 84) آری! و اگر اینکه می گوید: الَّذینَ اِذا ذُکِرَ اللّه ُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ؛ چون ذکری از خدا شود، دل هاشان لرزان و ترسان شود، (انفال: 2) نمی دانم